محل تبلیغات شما



بسم الله . در ایام قرنطینه جوی راه افتاده بود که حاصلش نا امیدی بود . زیاد شنیدیم که گفته می شد در این ایام اگر کتاب نخواندید و فیلم ندیدید و مهارت جدید کسب نکردید ، بی عرضه اید . جوی که خیلی ها متأثر از آن سراغ کتاب فروشی های اینترنتی رفتند و کتاب هایی خریدند که باز هم خوانده نشد . از نظر من کتاب خواندن از آن دست کارهایی است که نمیشود برایش باید و اجبار آورد . کتاب خواندن سراسر نیاز است . نیاز به دانستن ، نیاز به دانستنِ ندانستن ، نیاز به تنهایی ، نیاز
بسم الله . بعد از دوازده روز مرخصی با کلی ابهام ساعت ۵:۳۰ صبح راهی پادگان شدم . مثل روزهای قبل و به خاطر کرونا همه چی تعطیل بود و ساعت ۹ از پادگان زدم بیرون . رفتم ولیعصر بعد پارک وی بعد تجریش بعد شریعتی بعد لاله بعد وصال بعد فلسطین و از اونجا راهی خونه شدم . توی تمام این مدت کلمات توی ذهنم طوفان به پا کرده بودن .
تمامش کردم یا تمامش کرد ؟ چه فرقی میکند؟ وقتی اتفاق حادث میشود دیگر من بودم یا تو مهم نیست ، اتفاق رقم خورده . اگر موفقیت آمیز باشد هزار صاحب پیدا میکند و خدا نیاورد آن روز که نتیجه نامطلوب باشد ، مگر کسی گردن میگیرد ؟ اصلاً همین لفظ گردن گرفتن نشان میدهد که ما اهل تحلیل و بررسی بعد از اتفاق نیستیم . هنوز یاد نگرفته ایم که از هر شکستی میتوان درسی برای پیروزی گرفت . هنوز یاد نگرفته ایم که مسئولیت کارهایمان ، حرف هایمان و رفتارهایمان را بپذیریم و دنبال اصلاح
و قَسم به اسم ت آنگاه که به او فکر میکنم . خسته ام از شنیدن و نوشتن عبارت " محبوبِ من " ، بر خلاف خیلی ها این عبارت را بی روح و مصنوعی میدانم و نوشتن درباره اش را خیانت بر قلم . اما چه کنم ؟‌ چه کنیم ؟ هر کسی دلیلی دارد برای جایگزینی این عبارت به جای نام زیبای محبوبش . کاش می شد ، کاش می توانستم تو را به اسم ت بخوانم .

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سیاست نگار